معنی اهسته خودمانی
حل جدول
یواش
اهسته اهسته
نرم نرمک، خوش خوشان
خودمانی
صمیمی و بیتکلف
صمیمی
صمیمی، بی تکلف
ورم خودمانی
پف
لغت نامه دهخدا
خودمانی. [خوَ / خ ُ دِ] (ص نسبی) محرم. مقابل بیگانه. خودی.
فرهنگ عمید
[عامیانه] مانند خودی، بیتکلف،
(قید) با حالتی به دور از تکلف: خودمانی حرف میزد،
فرهنگ معین
(خُ دِ) (ص نسب.) خودی، خصوصی، بی تعارف و تکلف.
فارسی به عربی
فرهنگ فارسی هوشیار
محرم، خودی
فارسی به آلمانی
مترادف و متضاد زبان فارسی
آشنا، محرم، خودی،
(متضاد) بیگانه، غریبه، نامحرم، بیتکلف، خودحال، یکرنگ،
(متضاد) متکلف، صمیمی، صمیمانه، بیتکلفانه، خودحالانه،
(متضاد) رسمی، خصوصی، محرمانه، انتیمشدن، بیریا شدن،
(متضاد) متکلف بودن
معادل ابجد
1182